پرش به محتوا

تورات در مورد حضرت اسماعیل چه می نویسد؟

سخنان زیاد و متفاوتی  درباره  اسماعیل و حوادث اطرافش وجود دارد. با این حال، تورات، که توسط موسی 3500 سال پیش نوشته شده است، به روشن شدن این موضوع به ما کمک می کند. خداوند ابراهیم را برکت داد و وعده داد که نسل او را  مانند شن های ساحل زیاد خواهد ساخت. (اینجا را کلیک کنید) سرانجام ابراهیم از دوهمسرش صاحب دو پسر شد. اما به دلیل رقابت بین آنها، ابراهیم مجبور شد هاجر و اسماعیل را از خانه بیرون کند. این رقابت در دو مرحله به وقوع پیوست. اولین مرحله پس از تولد اسماعیل و قبل از تولد اسحاق صورت گرفت. تورات درباره این رقابت، حافظت خداوند از حاجر، ظاهر شدن به او و دادن دعای خیر به اسماعیل این گونه می گوید:

” اما سارای زن‌ ابرام‌، بچه‌دار نمی‌شد؛ پس او كنيز مصری خود هاجر را به‌ ابرام‌ داد و گفت‌: خداوند به‌ من‌ فرزندی نداده‌ است‌، پس‌ تو با اين‌ كنيز همبستر شو تا برای من‌ فرزندی به‌ دنيا آورد. ابرام با پیشنهاد سارای موافقت‌ نمود. (اين‌ جريان‌ ده‌ سال‌ پس‌ از ورود ابرام‌ به‌ كنعان‌ اتفاق‌ افتاد.)  ابرام‌ با هاجر همبستر شد و او آبستن‌ گرديد. هاجر وقتی دريافت‌ كه‌ حامله‌ است‌، مغرور شد و از آن‌ پس‌، بانويش‌ سارای را تحقير می‌كرد. سارای به‌ ابرام‌ گفت‌: تقصير توست‌ كه‌ اين‌ كنيز مرا حقير می‌شمارد. خودم اورا به‌ تو دادم‌، ولی از آن‌ لحظه‌ای كه‌ فهميد آبستن‌ است‌، مرا تحقير می‌كند. خداوند خودش‌ حق‌ مرا از تو بگيرد. ابرام‌ جواب‌ داد: او كنيز توست‌، هر طور كه‌ صلاح‌ می‌دانی با او رفتارکن. پس‌ سارای بنای بدرفتاری با هاجر را گذاشت‌ و او از خانه‌ فرار کرد. دربيابان‌، فرشته ی خداوند هاجر را نزديک‌ چشمه‌ای كه‌ سر راه‌ “شور” است‌، يافت. فرشته ی خداوند پرسيد: ای هاجر، كنيز سارای، از كجا آمده‌ای وبه‌ كجا می‌روی؟ گفت‌: من‌ از خانه بانويم‌ گريخته‌ام . فرشته ی  خداوند فرمود: نزد بانوی خود برگرد و مطيع‌ او باش‌. من‌ نسل‌ تو را بی‌شمار می‌گردانم‌. اينک تو حامله‌ هستی، و پسری خواهی زاييد. نام‌ او را “اسماعيل‌” يعنی “خدا می‌شنود” بگذار، چون‌ خداوند آه‌ و ناله ی تو را شنيده است.”” هاجر برای ابرام‌ پسری زاييد وابرام‌ اورا اسماعيل‌ ناميد. در اين‌ زمان‌ ابرام هشتاد و شش‌ ساله بود.”‌

پیدایش 16 :   1-11   ،   15-16

ما می بینیم که هاجر یک پیامبر بود زیرا او با خداوند صحبت  کرد. خداوند به هاجر دستور داد كه فرزندش را اسماعیل  صدا كند و به او قول داد كه نسل اسماعیل را بیشمار خواهد گرداند. بنابراین، پس از ملاقات با خدا، او به خانه برگشت. این رقابت به حالت تعلیق درآمد.

رقابت در حال تشدید

اما 14 سال بعد، زمانی که سارا اسحاق را به دنیا آورد،  این رقابت از سر گرفته شد. تورات در این باره می گوید:

“اسحاق‌ بزرگ‌ شده‌، از شير گرفته‌ شد و ابراهيم‌ به‌ اين‌ مناسبت‌ جشن‌ بزرگی بر پا کرد. يک روز ساره‌ متوجه‌ شد كه‌ اسماعيل‌، پسر هاجر مصری، اسحاق‌ را اذيت می کند. پس‌ به‌ ابراهيم‌ گفت‌: اين‌ كنيز و پسرش‌ را از خانه‌ بيرون‌ كن‌، زيرا اسماعيل‌ با پسر من‌ اسحاق‌ وارث‌ تو نخواهد بود. این موضوع ابراهیم را بسيار رنجاند، چون‌ اسماعيل‌ نيز پسر او بود.

اما خدا به‌ ابراهيم‌ فرمود: درباره ی پسر وكنيزت‌ آزرده‌ خاطر مباش‌. آنچه ساره‌ گفته‌ است‌ انجام‌ بده‌، زيرا توسط‌ اسحاق‌ است‌ كه‌ توصاحب‌ نسلی می‌شوی كه‌ وعده‌اش‌ را به‌ تو داده‌ام‌. از پسر آن‌ كنيز هم‌ قومی به‌ وجود خواهم‌ آورد، چون‌ او نيز پسر توست.‌ پس‌ ابراهيم‌ صبح‌ زود برخاست‌ ونان‌ و مشكی پر از آب برداشت و بر دوش هاجر گذاشت و او را با پسر روانه ساخت.‌ هاجر به‌ بيابان‌ ِ بئرشبع رفت و در آنجا سرگردان‌ شد. وقتی آب‌ مشک تمام‌ شد، هاجر پسرش‌ را زير بوته‌ها گذاشت‌ و خود حدود صد متر دورتر از او نشست‌ و با خود گفت: ‌نمی‌خواهم‌ ناظر مرگ‌ فرزندم‌ باشم‌.  و زارزار بگريست.آنگاه‌ خدا به‌ ناله‌های پسر توجه‌ نمود و فرشتة‌ خدا از آسمان‌ هاجر را ندا داده‌، گفت‌: ای هاجر، چه‌ شده‌ است‌؟ نترس‌! زيرا خدا ناله‌های پسرت‌ را شنیده است. برو و او را بردار و در آغوش‌ بگير. من‌ قوم‌ بزرگی از او به وجود خواهم‌ آورد.سپس‌ خدا چشمان‌ هاجر را گشود و او چاه‌ آبی درمقابل‌ خود ديد. پس‌ بطرف‌ چاه‌ رفته‌، مشک را پر از آب‌ كرد و به‌ پسرش نوشانید. ‌و خدا با اسماعيل‌ بود و او در بي ِ ابان فاران‌ بزرگ‌ شده‌،  در تيراندازی ماهر گشت‌ و مادرش‌ دختری از مصر برای او گرفت.   

پیدایش 21:  8-21

می بینیم که سارا نمی تواند دوباره در همان خانه  با هاجر زندگی کند و خواستار رفتن او شد. هرچند که ابراهیم از انجام این کار اول امتناع ورزید، اما وقتی که خدا وعده داد که هاجر و اسماعیل را برکت می دهد، این کار را کرد. به راستی که  خدا دوباره با هاجر صحبت كرد و چشمانش را باز كرد. به او در بیابان آب را نشان داد و قول داد كه  از اسماعیل  “ملتی بزرگ”  به وجود خواهد آورد.

تورات همچنان نشان می دهد که این ملت  چگونه رشد می کند و بزرگ می شود. ما در مورد اسماعیل بار دیگر در زمان مرگ ابراهیم می خوانیم:

“ابراهيم‌ در سن‌ صد و هفتاد و پنج‌ سالگی، در كمال‌ پيری، كامياب‌ از دنيا رفت‌ و به‌ اجداد خود پيوست‌. پسرانش‌ اسحاق‌ و اسماعيل‌ او را در غارمكفيله‌، جايی كه‌ ساره‌ دفن‌ شده‌ بود، نزديک مِلک ممری واقع‌ در مزرعه‌ای که ابراهیم از عفرون پسر صوحار حیتی خریده بود، دفن کردند.بعد از مرگ‌ ابراهيم‌، خدا اسحاق‌ را بركت‌ داد. در اين‌ زمان‌ اسحاق‌  نزديک بئرلحی رئی ساکن بود.اسامی فرزندان‌ اسماعيل‌، پسر ابراهيم ‌وهاجر مصری (كنيز ساره‌) بترتيب ‌تولدشان‌ عبارت‌ بود از: نبايوت‌، قيدار، ادبيل‌، مبسام‌، مشماع‌، دومه‌، مسا، حداد، تيما، يطور، نافيش‌ و قدمه.‌ هر كدام‌ از اين‌ دوازده‌ پسر اسماعيل‌، قبيله‌ای به‌ نام‌ خودش‌ به‌ وجود آورد. محل‌ سكونت ‌و اردوگاه‌ اين‌ قبايل‌ نيز به‌همان‌ اسامی خوانده‌ می‌شد. اسماعیل در سن صد و سی و هفت سالگی مرد و به اجداد خود پیوست. اعقاب اسماعيل‌ در منطقه‌ای بين‌ حويله‌ و شوركه‌ در مرز شرقی مصر و سر راه‌ آشور واقع بود، ساکن شدند. آنها دائما با برادران خود در جنگ بودند.” 

پیدایش 25: 8-18

اسماعیل مدت طولانی زندگی کرد و پسران وی رهبران 12 قبیله بودند. خداوند اسماعیل را همانطور که وعده داده بود، برکت داد. امروزه اعراب بر این باورند که به واسطه ی اسماعیل، نسل ابراهیم به حساب می آیند.